خلاصه گزارش:
تعداد همراهان: ۴ نفر
مدت زمان برنامه : ۱۲ ساعت از ۷٫۵ تا ۱۹٫۳۰
مدت زمان مفید رکاب زنی: ۸ ساعت
طول مسیر رکاب زنی: حدود ۷۰ کیلومتر ( ۳۰ کیلومتر جاده خاکی و ۴۰ کیلومتر جاده آسفالته)
مسیر رکاب زنی: منطقه آبگرم سپیدان
چند خسپیم صبوح است صلا برخیزیم
آب رحمت بستانیم و بر آتش ریزیم
در یک روز خوب پاییزی ( ۳۰ آبان ۱۳۹۲ ) ساعت ۷٫۵ صبح با همراهی ۴ نفر از دوستان از پل معالی آباد به سمت منطقه سپیدان حرکت کردیم. (این برنامه دقیقا یک روز پس از جلسه اعضای گروه در خصوص همکاری بیشتر با گروه بود که انتظار این را داشتیم دوستان بیشتری در این برنامه شرکت کنند!) بعد از حدود ۲ ساعت رکاب زنی و صرف صبحونه ی نه چندان مفصل با ماشین های عبوری به سمت منطقه آبگرم سپیدان حرکت کردیم. (ماجراهای پلیس و وانت و جریمه شدن هم در نوع خودش جالب بود. پلیس با اینکه راننده وانت رو جریمه کرد، به ما اجازه داد مجددا پشت وانت سوار شویم و مسیر را ادامه دهیم! مرسی از اقا پلیسه!)ما هم از خدا خواسته دوباره سوار شدیم و حدود ساعت ۱۰:۳۰ ابتدای جاده ابگرم پیاده شدیم (البته ما نیز بیکار ننشتیم و در طول مسیر این برخورد پلیس را حسابی مورد نقد قرار دادیم!)
بعد از چند دقیقه رکاب زنی به منطقه پاییزی بسیار زیبای آبگرم رسیدیم و درختان زرد و قرمز و نارنجی و طلایی هوش از سر ما برده و احساس غیر قابل وصفی را در ما شکوفا میکرد.در آنجا برگ هایی را دیدیم که میریزند ، تا درختان رها شوند از این همه سنگینی بر روی خود!
پاییز میرسد که مرا مبتلا کند
با رنگهای تـازه مــرا آشنا کند
بعد از طی کردن سرازیری ها و سربالایی های تند این مسیر به رودخانه شش پیر رسیدیم و چند دقیقه ای در کنار رودخانه گذران عمر را به تماشا نشستیم. پس از چند دقیقه استراحت به خود آمدیم که ای وای! عمر رفت و ما هنوز نشسته ایم. ما نیز بر دوچرخه ها سوار شده و در جاده اصلی بر خلاف مسیر رودخانه رکاب زدیم تا شاید ما نیز کمی عمر رفته را جبران کنیم. چون مسیر را بخوبی بلد نبودیم هر از گاهی در سر دوراهی ها منتظر یکی از اهالی آن منطقه می شدیم تا شاید ما را در طی کردن این مسیر راهنمایی کنند که البته راهنمایی هایشان ما را نیز به مقصد نزدیک تر میکرد.
کم کم به نیمه روز رسیده بودیم که موذنی با بلندگویی نصب شده روی وانتش از روستاهای کم جمعیت و با فاصله های نزدیک عبور میکرد و صدای اذان ظهر را پخش میکرد تا اهالی روستا را مطلع کند که آی “نیمی از روز گذشت و تو بی خبری”!
روستاهای کم جمعیت با خانه های بدون دیوار ، گاوهای خشمگینی که در کوچه ها پرسه میزدند، تراکتور هایی که از کوهپایه تا دامنه و قله کوه را برای کشت، شخم میزدند و زیبایی پاییز را دو چندان میکردند و کودکانی که بدون هیچ تکنولوژی و وسایل مدرن در کوچه های ده گل بازی میکردند و وقتی سوال میکردیم که “چکار میکنید؟” به زبان لری میگفتند که “حظ ایکنیم” (شاید بدین معنی که از زندگی لذت میبریم) برای ما بسیار جالب و دیدنی آمد.
پس از گذشت نیمی از روز گرسنگی بر ما مستولی گشت و چون آذوقه ای با خود نداشتیم، چاره ای جز گشتن در درختان سیب برای یافتن سیبی که شاید از دست کشاورزان پنهان مانده باشد، نداشتیم تا شاید کمی نیرو جهت ادامه رکاب زنی پیدا کنیم. که البته چند میوه نصیب ما شد.
در هنگام عبور از روستاهای منطقه اردشیری به دنبال دکانی جهت خرید اغذیه بودیم که پس از طی کردن چند روستا چیزی جز یک دلستر و چند دانه کیک چیز دیگری نیافتیم. هر چند با این ناهار کم حجم رکاب زنی مشکل تر میشد ولی ناچارا حدود ساعت ۱۳ در مسیر خاکی به سمت سپیدان حرکت کردیم. در آن مسیر جز تراکتور وسیله نقلیه ای عبور نمیکرد تا با سوار شدن به آن خود را از آن مهلکه نجات دهیم. به ناچار در مسیر یکنواخت ،مستقیم ، طولانی و بی آب و علف حدود ۳ ساعت رکاب زدیم و هر چه پیش میرفتیم انگار که مسیر طولانی تر میشد. با دیدن تیرهای برق، امید در دل ما زنده شد که به مقصود نزدیک شده ایم. حدودا فاصله دو کوه بزرگ را رکاب زدیم که پس از استقامت زیاد به ابتدای سپیدان رسیدیم. (مسیر واقعا طاقت فرسا شده بود شاید دلیلش این بود که زیادی به مقصد می اندیشیدیم یا شاید چون خبری از درختان زیبای پاییزی نبود)
ما که دیگر توانی برای ادامه رکاب زنی نداشتیم با چند نفر از دوستان آذرخشی تماس گرفتیم تا ما را بر وسیله ای سریعتر از دوچرخه سوار کرده و به مقصد برسانند. بعد از حضور دوستان اوقات خوشی را با هم گذراندیم و حدود یک ساعت سری به چله گاه زدیم و عکسهایی پاییزی نادری را شکار کردیم تا شاید خاطره آن روز زیبا ماندگارتر شود وبعد به سمت شیراز حرکت کردیم . در ساعت ۱۹:۳۰ دقیقه به پایان برنامه رسیدیم.
دم مزن دیگر سخن کوتاه کن…..
در پایان از همراهی دوستان اقای حسن پور سرپرست گروه که مانند پدری دلسوز همیشه گروه را رهبری کرده ، خانم عالی منش که چون مادری مهربان و پرتلاش حامی اصلی گروه آذرخش می باشد ، علی دریس که قهرمان آذرخش و موجب افتخار ماست و شما دوست عزیز که وقت خود را صرف مطالعه ی گزارش کردید، متشکریم.
موفق تر باشید…. حسین آبید ۲ آذرماه ۱۳۹۳