گزارش رکابزنی ۹ روزه گرجستان و ترکیه (۱۴ تا ۲۲ مهر ماه ۱۳۹۵)
نفرات شرکت کننده:
رضا حسن پور(سرپرست) – فرحناز عالی منش(مسئول فنی) – عصمت صادق زاده – شیرین فولادی وندا – حمیدرضا محمدی -جواد محمدی – محسن کشاورزی – زهرا افراسیابی
استارت برنامه حدود یکماه قبل از تاریخ اجرای برنامه زده شد.با درست کردن گروه واتساپ سفر به گرجستان شروع کردیم به جمع کردن اطلاعات از کشور گرجستان و ترکیه.اطلاعاتی از قبیل نقشه راهها،مکانهای دیدنی،غذاها،آداب و رسوم مردم،شهرهای مهم و … همچنین یک روز قبل هم جهت بردن دوچرخه ها با هواپیما هماهنگی های لازم با پرسنل هواپیمایی آسمان انجام شد و قرار شد دوچرخه ها همراه با وسایل شخصی خودمان مستقیماً تحویل هواپیما گردد.
روز اول
از همان اول صبح اقای حسن پور و جواد محمدی به کمک چند نفر از دوستان آذرخشی دوچرخه ها را بسته بندی کردند و ساعت ۵/۲ عصر در سالن پروازهای داخلی فرودگاه دور هم جمع شدیم.پس از بردن دوچرخه ها و خورجین ها از گیتهای مختلف متاسفانه علی رغم هماهنگی قبلی با پرسنل هواپیمایی آسمان پای گیت آخر و نیم ساعت قبل از پرواز با کارشکنی و بد قولی هواپیمایی آسمان مواجه شدیم و به ما گفته شد که دوچرخه ها باید از طریق کارگو ارسال گردد.پس از رایزنی های فراوان و پرداخت ۱ میلیون تومان بابت ۸ عدد دوچرخه لحظاتی قبل از پرواز به هواپیما رسیدیم و سفر خودمان را بعد از چند ساعت پر استرس به سمت تبریز شروع کردیم.
نکته مهم:متاسفانه در بدو ورود همه کپسولهای گاز ما ضبط شد و ما تا آخر سفر بدون گاز کمپینگ بودیم.
بعد از ۲ ساعت پرواز در ساعت ۶ عصر به تبریز رسیدیم و بعد از پیاده کردن بارها و دوچرخه ها و پس از حدود ۱ ساعت معطلی با یک دستگاه وانت به طرف ترمینال تبریز رفتیم.
پس از حدود ۳-۴ ساعت بالاخره سوار اتوبوس مورد نظر شدیم و به طرف تفلیس حرکت کردیم.جالب بود که اتوبوس به جز ما تا خود تفلیس مسافری نداشت.
روز دوم
حدود ساعت ۴ صبح به مرز بازرگان رسیدیم و مجبور بودیم کلیه بارها را خالی کنیم چرا که بارها باید از گیتهای مختلفی رد می شد.
پس از رد شدن از گیتهای مختلف و انجام مراحل اداری ساعت ۷ صبح بالاخره وارد خاک ترکیه شدیم.همان ابتدای ورود ما کوه آرارات چشم نوازی می کرد.
در ادامه راه در جایی حدود نیم ساعت توقف کردیم که رانندگان با معرفت اتوبوس مقداری زغال اخته به ما دادند.زغال اخته هایی به اندازه چند برابر زغال اخته ایران.
پس از گذشتن از شهرهای دوبایزید و ایقدیر به شهر کارس رسیدیم و در آنجا صبحانه خوردیم و پس از صرف صبحانه به مسیر خود ادامه دادیم و از شهرهای سوسوز و اردهان و داملی گذشتیم تا به جایی به نام پوسوف رسیدیم/منطقه ای با طبیعت پاییزی زیبا که رنگ بندی درختان چشم نوازی می کرد و هر آدمی با دیدن مناظر به یاد قدرت خداوند برزگ می افتاد.
نزدیکای ظهر به مرز ترکیه و گرجستان رسیدیم و پس از طی مراحل اداری ،به سادگی از مرز عبور کردیم.
نکته: برای سفر به گرجستان باید در نظر داشت که ورود داروهای خاصی مانند کدئین،آرام بخش،مخدر و . . . ممنوع می باشد
پس از عبور از مرز در یک رستوران بین راهی غذا خوردیم.غذاهای رستوران تقریبا شبیه غذاهای ایران بود.
سلام به تفلیس
حدود ساعت ۷ عصر به ترمینال تفلیس رسیدیم و پس از پیاده کردن بارها مجبور بودیم دوچرخه ها را از بسته بندی خارج کرده و سر هم کنیم.با توجه به اینکهباید ترک عقب ۶ عدد از دوچرخه ها نصب میشد حدود ۲ ساعتی معطل شدیم و دوچرخه ها سر هم کردیم.
ساعت ۹ شب با پرداخت ۵ لاری(حدود ۸ هزارتومان) همراه با یکی از شهروندان ترک تبار تفلیس به جایی از شهر رفتیم تا چادر بزنیم. جایی در پایین شهر و منطقه قدیمی شهر که خانه های آن بد جوری توی ذوق میزد.
روز سوم
صبح بعد از بیدار شدن از خواب و صرف صبحانه شروع کردیم به تفلیس گردی و چون نقشه شهر نداشتیم به اولین رستوران که رسیدیم نقشه تهیه کردیم و با کمک یک شهروند سوری تبار جاهای مهم شهر علامتگذاری کردیم.
در شهر تفلیس به پارک اصلی شهر-مجسمه زیبای مام میهن-تله کابین-پل دوستی سر زدیم.در پارک شهر بودیم که دوستان همسفر کوهنورد تهرانی خودمون بازم دیدیم و حسابی ذوق کردیم و همچنان سرحال و سرخوش به تفلیس گردی ادامه دادیم و پس از صرف ناهار در یک فست فود به میدان زیبای آزادی شهر تفلیس رسیدیم.جایی که ساختمانهای با معماری سنتی بیشتر دیده می شد و در اینجا ساعاتی توقف کردیم.
پس از کرایه کردن یک Hostel(محلی که شبیه پانسیون هست و تختهای زیادی داره و ما چون ۸ نفر بودیم یک سالن مجزا کرایه کردیم وراحت بودیم) و پاده کردن خورجین ها از دوچرخه ها به تفلیس گردی خود ادامه دادیم.
پس از عبور از کوچه پس کوچه های شهر و رد شدن از جلوی ساختمان ریاست جمهوری به کلیسای جامع تِثلیث رفتیم.دومین کلیسای بزرگ دنیا و یکی از زیباترین مکانهای تاریخی گرجستان،جایی که آرامش خاصی به هممون میداد.جالب بود که مراسم مذهبی اینجا در حال برگزاری بود و ما خیلی راحت وارد کلیسا شدیم و عکس و فیلم گرفتیم.اینجا پر از اشیا قدیمی و تاریخی بود که هر کسی را مسحور خودش میکرد.در اینجا بود که با ۶ نفر از دوقلوهای اصفهانی برخورد کردیم.دوقلوهایی که خیلی عجیب شبیه هم بودن.بعد از خروج از کلیسا به تفلیس گردی خودمون ادامه دادیم و به همه جا سرک کشیدیم.
روز چهارم
پس از صرف صبحانه به مرکز شهر رفتیم و پس از کسب اطلاعات دقیق مسیرها از مرکز گردشگری مستقر در میدان آزادی،شهر تفلیس را به مقصد شهر متسخاطا mtskheta ترک کردیم.در مسیر به جنگلهای زیبا و انبوه و جاده های و رودخانه های زیبایی رسیدیم. پس از گذشتن از مسیرهای بسیار دیدنی و قبل از تاریک شدن هوا در نزدیکی شهر متسخاطا و در کنار دریاچه ای رویایی چادر زدیم و تا آخر شب در کنار آتش گفتیم و خندیدیم.
روز پنجم
امروز روز رکابزنی بود.برنامه این بود که پس از گشت و گذاری در شهر از اینجا تا شهر گوری gori –محل تولد استالین رهبر شوروی سابق-رکاب بزنیم، مسیری در حدود ۷۰ کیلومتر کوهستانی و سرسبز اما پر از سربالایی و سخت. به شهر متسخاطا رفتیم،شهری تاریخی و پایتخت قبلی گرجستان.شهری پر از کلیساها و ساختمانهای زیبا.در شهر برای صرف صبحانه به یک غذاخوری رفتیم،پس از صرف صبحانه صاحب غذاخوری تقاضا کرد که پرچم ایران را به عنوان یادگاری به اوبدهیم و بعد از گرفتن پرچم بلافاصله در کنار پرچم دیگر کشورها پرچم ایران هم به اهتزاز در آمد و این به ما انرژی دو چندانی داد و به ایرانی بودن خودمان افتخار کردیم.پس از خروج از شهر به مسیرهای زیبا و بسیار سختی رسیدیم و پس از رکابزنی در میانه های مسیر به علت شدت باد و ضعف بدنی دوستان مجبور شدیم با یک ماشین ون عبوری مقداری از مسیر را طی کنیم.با توجه به اینکه باد شدت بیشتری گرفته بود از اینجا هم با وانتی که کرایه کردیم تا شهر گوری gori رفتیم.
به محض رسیدن به شهر گوری به ایستگاه راه آهن رفتیم.در اینجا اجازه ورود دوچرخه ها به قطار داده نمیشد که پس از رایزنی فراوان و کمک یکی از شهروندان گرجی بالاخره بلیط تهیه کردیم و چون چند ساعتی وقت داشتیم به سطح شهر رفتیم. در اینجا آقای حمید محمدی از گروه جدا شده و با تغییر برنامه ادامه مسیر را تکی رکاب زد و به طرف تفلیس بازگشت. در شهر برای صرف شام به رستورانی زیبا رفتیم و با استقبال بی نظیر مردم خونگرم این شهر کوچک مواجه شدیم .در رستوران غذاهای محلی از جمله خاچاپوری . خینکالی سفارش دادیم.پس از چند ساعتی به ایستگاه راه اهن برگشتیم و به بسته بندی دوچرخه ها مشغول شدیم و حدود ساعت ۵/۱ نیمه شب سوار بر قطار به طرف شهر باتومی حرکت کردیم.
روز ششم
ساعت حدود ۶ صبح به باتومی رسیدیم و به علت بارندگی مجبور شدیم دوچرخه ها را در سالن انتظار قطار دوباره سر هم کنیم و همزمان دو نفر از دوستان به برای پیدا کردن سوئیت اجاره ای به سطح شهر رفتند.بعد از ۲ ساعت ما هم به دوستان ملحق شدیم و به طرف مرکز شهر رکاب زدیم.صحنه بسیار زیبایی بود رکابزنی در نمنم باران و در حاشیه ساحل دریای سیاه و دیدن ساحل زیبا و پارکها و ساختمانهای مدرن و زیبا.بعد از رسیدن به سوئیت مورد اشاره به علت خستگی چند ساعتی به استراحت پرداختیم و عصر به گردش در باتومی رفتیم.برنامه عصر ما فقط گردش در پارک ساحلی زیبای باتومی بود .
روز هفتم
از همان اول صبح خانمای گروه به گردش در شهر رفتند و آقایون به استراحت پرداختند.ساعت ۱۰ صبح بعد از تصمیم مسئول برنامه قرار شد گرجستان را به قصد شهر ترابزون ترکیه ترک کنیم.بعد از بستن خورجین ها دو نفر جهت تهیه بلیط به ترمینال باتومی رفته و مابقی هم به گردش در ساحل زیبای باتومی ادامه دادیم.حدود ساعت ۳ بعد از ظهر بعد از بستن دوچرخه ها بر روی مینی بوس شهر باتومی را ترک کردیم و ساعت ۵/۳ به مرز سارپی رسیدیم.در اینجا به سادگی از گیتهای ورودی گذشتیم و به ترکیه وارد شدیم.مسیر باتومی به ترابزون یکی از زیباترین مسیرهایی بود که تا حالا دیده بودیم.یک طرف جاده دریای سیاه و طرف دیگر جاده کوههای جنگلی با چشمه ها و آبشارهای متعدد که نظر هر بیننده ای را به خود جلب می کرد.ساعت ۸ شب به شهر زیبای ترابزون رسیدیم،شهری قدیمی بر سر راه جاده ابریشم.
پس از صرف شام در یک رستوران ترکی به مرکز خرید Fruom که در آن نزدیکی بود رفتیم و پس از گشت و گذاری کوتاه به طرف پارک المپیاد رفته و در آنجا کمپ زدیم.
روز هشتم
امروز روز گشت و گذار در شهر زیبای ترابزون بود.به طرف میدان آتاتورک(میدان اصلی شهر) حرکت کردیم.در ابندای راه و در کنار ساحل دریای سیاه به یک ماهیگیر بسیار خوش اخلاق و مهمان نواز برخورد کردیم که سوئیت محل استراحت خودش را برای صرف صبحانه در کنار دریا به ما سپرد و ۲ ساعت در این محل استراحت کردیم و پس از آن به طرف مرکز شهر حرکت کردیم.میدان آتاتورک بسیار شلوغ بود و بازارهای زیادی داشت.تا ساعت ۳ عصر به بازارگردی پرداختیم و بعد از آن به طرف ساحل و پلاژ که فاصله زیادی با ما داشت حرکت کردیم و تنی به آب گرم دریای سیاه زدیم.پس از کمی آب تنی به مرکز شهر برگشتیم و بعد از صرف شام به طرف کنسولگری ایران رفتیم و در پارک کنار کنسولگری چادر زدیم.
رورنهم
همان ابتدای صبح آقای حسن پور جهت تهیه بلیط به ترمینال شهر رفت و بعد از تهیه بلیط به گشت و گذار در شهر پرداختیم.به پارک بزرگ شهر رفتیم و بعد از چند ساعت گشتن در پارک و صرف قهوه ترک خوشمزه جهت صرف نهار به طرف ساحل و همان ماهیگیر مهمان نواز رفتیم و با پرداخت مبلغ کمی تعدادی ماهی از ماهیگیر خریدیم و ماهی کبابی مهمان همان ماهیگیر مهمان نواز شدیم. مطمئناً هیچکدام از دوستان طعم و شکل ماهی کبابی امروز را فراموش نخواهند کرد.پس از صرف نهار و استراحت تعدادی از دوستان جهت خرید به بازار فروم رفته و تعدادی در کنار ساحل ماندیم و پس از حدود ۲ ساعت به طرف ترمینال بزرگ شهر ترابزون رفتیم.پس از ۲ ساعت توقف و معطلی بالاخره ساعت ۱۱ شب به سختی دوچرخه ها را در اتوبوس جا دادیم و به طرف شهر دوبایزید حرکت کردیم.
روز دهم و پایانی برنامه
ساعت ۷ صبح بود که با صدای کمک راننده بیدار شدیم و گفته شد که در شهر آگری Agri باید پیاده شویم و از اینجا به خودمان به دوبایزید برویم و این باعث اعتراض ما شد و اینجا بود که متوجه شدیم سرمان کلاه رفته!!!!
پس از رایزنی فراوان از اینجا با اتوبوس به نزدیکی مرز بازرگان رفتیم و آنجا هم پس از ۱ ساعت معطلی دوچرخه ها را بالای مینی بوس بسته و به مرز بازرگان رفتیم.پس از ورود به ایران به طرف شهر بازرگان رفتیم و به یک رستوران رفته و ناهار خوردیم. از اینجا هم با یک وانت نیسان و یک تاکسی به طرف شهر تبریز حرکت کردیم و پس از ۴ ساعت بالاخره با استرس فراوان ما به فرودگاه رسیدیم اما آقای حسن پور جهت تحویل دوچرخه ها به باربری رفت و نیم ساعت قبل از پرواز به فرودگاه رسید.ساعت دقیقاً ۵/۱۰ شب از تبریز به طرف شیراز حرکت کردیم و ساعت ۱ نیمه شب پس از تحویل بارها پایان برنامه اعلام شد.
از محسن کشاورزی عزیز بایت این گزارش خوب و کامل تشکر میکنیم