خلاصه گزارش:
زمان اجرای برنامه: از جمعه و شنبه ، ۲۱ و ۲۲ اذر ماه ۱۳۹۳
مسیر رکاب زنی: شیراز تا استهبان
طول مسیر رکاب زنی : ۲۰۰ کیلومتر
تعداد اعضای شرکت کننده: ۶ نفر
خانم ها : عالی منش (سرپرست برنامه) و فولادی
آقایان: محمد شعبانی ، علی دریس ، امیر حدادی و حسین آبید
———————————————————————
شرح برنامه:
دوباره جمعه دیگر رسید تا فرصتی باشد برای رهایی از تعلقات زندگی و فراموش چند روزه دنیای مدرن! باز میتوانیم نقش های اجتماعی مان را فراموش کنیم و آزادانه در جاده های بی پایان با دوچرخه های مان رکاب بزنیم و خود در مورد حرکت خود تصمیم گیری کنیم و قوانین زندگی شهری و مدرن را زیر پا بگذاریم.در این روز احساس می شود که شاید بتوانیم “رفتن” را جایگزین “رفته شدن” کنیم.
روز اول:
ساعت ۷:۳۰ صبح روز جمعه ۲۱ آذر ماه از بیمارستان ام آر آی شیراز (بلوار چمران) سوار بر دوچرخه ها شدیم تا شیراز را به مقصد استهبان ترک کنیم. کوله و کیسه خواب هایمان را از منزل تا محل حرکت حمل کردیم تا آنها را در ماشین یکی از دوستان ( آقای جواد فرجام) گذاشته تا شب به ما در استهبان ملحق شود. البته وسایل ضروری را در کوله کوچکتری حمل میکردیم.
حدود یک ساعت طول کشید تا ما از سمت فلکه گل سرخ از شیراز خارج شدیم و حدود ساعت ۹:۳۰ دقیقه به دریاچه مهارلو رسیدیم. دریاچه مهارلو یا دریاچه نمک از توابع سروستان و نزدیک به روستای مهارلو می باشد. دریاچه ای که در جای خود متوقف شده و هیچ حرکتی نداشت. انگار که به نهایت خود رسیده و نیازی به حرکت ندارد و خیلی آرام در جای خود خفته است. بر خلاف دریاچه، ما هنوز به مقصدی نرسیده بودیم و به ناچار می بایست تا مقصد رکاب میزدیم.
در کنار دریاچه با دوستان ضیافت صبحانه ای برپا کردیم و بعد به مسیر خود ادامه دادیم. یکی از بانوان پیشکسوت گروه ( خانم جوهریان) تا ساعت ۱۰:۳۰ ما را همراهی کرد و بعد تنها به سمت شیراز برگشت. در طول مسیر به سمت سروستان هر ۶ نفر باقیمانده همزمان و با فاصله نزدیک به هم رکاب میزدیم.
بر خلاف ما آذرخشی ها که در حال و هوای خود و به دور هیاهو و تشریقاتی در حال رکاب زدن بودیم، آنجا گروهی از دوچرخه های کورسی ، همراه با ۳ اسکورت ( ۲ ماشین و یک موتور سیکلت) که در حال رکاب زدن به سمت شیراز بودند حسابی حرص ما را در آورده بود. ولی به ناچار موضوع را فراموش کردیم ( شاید بدلیل که موضوع برای ما اهمیتی نداشت)
هوای منطقه خنک بود و سرما یا گرما ما را اذیت نمیکرد و میتوانستیم با سرعت حدود ۱۷ کیلومتر در ساعت در جاده صاف تا سروستان رکاب بزنیم. البته خستگی به جای خود باقی بود. ساعت ۱۳ حدود ۱۰ کیلومتر مانده به سروستان حسابی خسته شده بودیم که با ندایی نیروی ما برای رسیده به مقصد بیشتر شد و با انگیزه بیشتری رکاب زدیم. در حین رکاب زدن خودرویی از کارکنان محیط زیست از کنار ما آرام حرکت میکرد و آدرس مکانی را در سروستان به ما داد تا بتوانیم غذای نذری تهیه کنیم. ( به مناسبت ایام اربعین ). ما سراسیمه بعد از رسیدن به سروستان به آن آدرس رفتیم تا ناهاری تهیه کنیم که متاسفانه غذای ایشان فردا ( روز اربعین) آماده میشد. ما به ناچار در رستورانی در سروستان ناهار خورده و حدود نیم ساعت در آنجا استراحت کردیم و حدود ساعت ۱۵ به سمت استهبان حرکت کردیم. مسیر شیراز تا سروستان تقریبا صاف و بدون شیب بود و برای رکاب زدن راحت بود.
ما می بایست تا امامزاده اسماعیل فسا ( حدود ۲۵ کیلومتر قبل از فسا) رکاب میزدیم و شب را در آنجا می ماندیم. با اینکه فاصله سروستان تا امامزاده اسماعیل ۳۰ کیلومتر بیشتر نبود بدلیل سربالایی تند مسیر و وزش باد و سرما، زمان زیادی مشغول رکاب زدن بودیم و وقتی به انجا رسیدیم هوا تاریک شده بود.
ماشینی که وسایل ما را حمل میکرد حدود ساعت ۶ به محل استراحتگاه امامزاده رسیده بودو به دلیل اینکه نمیتوانست ما را همراهی کند همه وسایل ما را پیاده کرد (کوله و کسیه خواب و چادر) و ما می بایست فردا این وسایل را حمل میکردیم. البته قرار بود که ماشین تا آخر برنامه ما را همراهی کند! ما هم وقتی دیدیم که تمایلی به حضور در آنجا ندارد برای ماندن اصرار نکردیم.
مکان امامزاده دارای امکانات رفاهی بود و ما میتوانستیم اتاقی در آنجا اجاره کنیم تا نیازی به حمل چادر نداشته باشیم. هزینه اجاره یک اتاق کوچک ۱۵ هزار تومان برای یک شب بود. چون گروه آذرخش متشکل از خانم ها و آقایان بود ما مجبور بودیم دو اتاق اجاره کنیم یک اتاق برای خوهران و یک اتاق برای برادران. ما با این ادعا که ما متولی امر ورزش و حرکت فرهنگی هستیم! و در ایام اربعین از شیراز تا انجا را رکاب زده ایم و هزار توجیه دیگر، توانستیم یک شب بصورت رایگان در آن مکان بمانیم.
پیدا کردن مکانی امن برای دوچرخه هایمان در شب به معضلی برای ما تبدیل شده بود. با اینکه نگهبان آنجا مسئولیت آنها را برعهده گرفت تا آنها را پیش خود نگه دارد ولی ما که بدون حضور دوچرخه هایمان در آنجا آرامش نداشتیم نیمه شب دوچرخه هایمان را تا طبقه دوم آنجا حمل کردیم و در اتاقمان گذاشتیم.
تنها امکانات رفاهی آنجا به جز سرویس بهداشتی یک بخاری نفتی بود و با اینکه چشمان ما رو می سوزاند اما در آن سرما، گرما بخش خوبی بود. ما با وسایل آشپزی کمی که همراه داشتیم و تهیه مواد اولیه از همسایگانی که در آنجا ساکن بودند توانستیم شامی مختصری با استفاده از بخاری نفتی تهیه کنیم و گپ وگفتی با دوستان ساعت ۱۱:۳۰ تا ساعت ۷ صبح در آنجا خوابیدیم.
روز دوم:
صبح روز شنبه که مصادف با روز اربعین بود ساعت ۷ صبح از خواب بیدار شده و پس از صرف صبحانه با حمل کوله و کیسه خوابهایمان به ادامه مسیر رکاب زنی به سمت استهبان ادامه دادیم. هوا صبح بسیار سرد بود و پس از طی کردن حدود ۱۵ کیلومتر به پلیس راه فسا رسیده و در آنجا استراجتی کوتاه کردیم. مسافت پلیس راه تا استهبان حدود ۴۵ کیلومتر بود و با برنامه ریزی که انجام داده بودیم می بایست ساعت ۱۲:۳۰ به استهبان میرسیدیم.
حدود ساعت ۱۱ بدلیل سربالایی های زیاد مسیر و طاقت فرسای این مسیر و سنگینی وسایلی که حمل میکردیم و همچنین خرابی دوچرخه یکی از دوستانبه دو گروه سه نفره تقسیم شدیم. سه نفر از دوستان مسیر را تا استهبان رکاب زده و سایر دوستان منتظر وانتی شدند تا آنها را تا استهبان سوار کند.
حدود ۱٫۵ ساعت در آنجا جاده منتظر وانت ماندیم. چون روز تعطیل بود ماشینهای خیلی کمی از آنجا عبور میکردند و با اینکه تعداد کمی وانت از آنجا میگذشت هیچ کدام از آنها ما را سوار نکردند. با دیدن وانتهایی از دور امید در دل ما زنده میشد و وقتی میدیدیم که پس از گذشتن از ما چراغ ترمزی روشن نمیشود سرخورده و خسته میشدیم. بارها این امید و ناامیدی را تجربه کردیم تا در نهایت حدود ساعت ۱۲:۳۰ یک روحانی با پژو سواری با اشاره ی ما، ایستاد تا ببیند مشکل ما چیست که در این جاده خلوت با دوچرخه ایستاده ایم. ما هم که اشک شوق در چشمانمان جمع شده بود دوچرخه ها را با زحمت در صندوق عقب خودرو گذاشته و خود سوار شدیم تا ما را به مقصد برساند.
راننده خودرو، آقای دسترنج که در شهر رونیز از توابع سروستان ساکن بود ما را برای صرف ناهار دعوت کرد. ما هم از خدا خواسته دعوت وی را اجابت کردیم ( البته با اصرار خیلی زیاد!!!) آقای دسترنج ما را جلوی دفتر امام جمعه آن شهر پیاده کرد و ما بعد متوجه شدیم که ایشان امام جمعه رونیز هستند. در آنجا حدود یک ساعت برای صرف ناهار و چای و … استراحت کردیم. حدود ساعت ۱۳:۳۰ دوباره سوار بر ماشین شده تا به استهبان رسیده و به بقیه دوستان ملحق شدیم.
سایر دوستان که رکاب زده و ساعت ۱۳ به استهبان رسیده بودند ، بسیار نگران ما شده بودند و وقتی با خبر شدند که ما در دفتر امام جمعه جای پیدا کرده ایم حسابی افسوس خوردند.
در استهبان حدود نیم ساعت در کنار آبشار آنجا که در مرکز شهر واقع شده است اوقات خوشی را گذراندیم و ساعت ۱۵ به ترمینال رفته و دوچرخه ها را در صندوق اتوبوس سوار کرده و به شیراز برگشتیم. نکته جالب اینکه کرایه دوچرخه ها تقریبا ۳۵% گرانتر از کرایه خودمان شد.
ما ساعت ۶ در ترمینال مدرس شیراز پیاده شده و تا منزل رکاب زدیم.
امام جمعه رونیز آقای دسترنج میزبان خوبی برای گروه آذرخش می باشد و در سفرهای آتی متوانید با وی تماس بگیرید. همراه آقای دسترنج: ۰۹۱۹۱۴۸۶۳۴۵
دیالوگ های ماندگار:
- آاااااااااااااای پام تو دهن سگه! {مکررا}
- ما به مسئول امامزاده: اقا اگه ما پول داشتیم که با دوچرخه نمیومدیم!
- من به راننده اتوبوس وقتی میخواست بابت دوچرخه ها از ما ۶۰ هزار تومن کرایه بگیره: ما از شیراز تا شهرتون با دوچرخه اومدیم! دیگه نمایم!
راننده اتوبوس: خب میخوام نیاین!
- بچه ها اگه میشد با ۵۵۰۰ بیایم استهبان چرا ما ۲۰۰ کیلومتر رکاب زدیم!
سلامت و پیروز باشید…..حسین آبید ۲۵ آذرماه ۱۳۹۳